قرآن کریم به عنوان یک متن تاریخی نازل نشده است.لیکن اطلاعات مهم و متنوعی از سرگذشتهای پیشینیان و نیز حوادث مهم دوران رسالت را دربردارد که در مجموع میتواند به عنوان منبع بسیاری از وقایع تاریخی مورد توجه محققان قرار گیرد.با مطالعه سرگذشتهای تاریخی قرآن میتوان به روش ویژهای از سوی قرآن در طرح وقایع تاریخی پی برد.اهم محورهای این روش،در نقل گزینشی حوادث و رخدادها،توأم بودن علم تاریخ و فلسفه تاریخ،و نیز مدار و محور خاص تاریخ از نظر قرآن،قابل مشاهده است.
علم تاریخ،فلسفه تاریخ،وقایع و سرگذشت،افراد،اقوام،اماکن،زمان،عناصر غیب تمدنها.
جهت آشنایی با روش قرآن در طرح وقایع تاریخی توجه به مقدمات زیر ضروری است:
اگر در این موضوع مناقشهای نباشد که تاریخ علم به وقایع و سرگذشتهای اقوام و ملل و تمدنها طی قرون و اعصار بوده،لذا عناصر اصلی تاریخ را انسان و زمان تشکیل میدهد،آن وقت میتوان گفت که قرآن مالامال از اطلاعات تاریخی است.چرا که در مورد اقوام و ملل متعددی از گذشتههای دور تاریخی تا عصر پیامبر(ص)سخن میگوید،بدون آنکه بتوان آن را یک تاریخ رسمی به شمار آورد.نیز اگر بتوان پذیرفت که فلسفه تاریخ علم به چرایی وقوع سرگذشتها و تبیین علل رخدادهای تاریخی است،آنگاه این حقیقت به صراحت به دست میآید که قرآن کریم قبل از آنکه بخواهد ناقل مطالب تاریخی باشد،بیشتر درباره راز و رمز تحولات در زندگانی بشر و علل وقوع رخدادها اطلاعاتی به دست داده و داوری مینماید.به طوری که رد پای فلسفه تاریخ به مراتب پررنگتر از علم تاریخ در قرآن،نمایان است.
نماد تاریخ در قرآن بسیار پررنگ است و در یک نگاه ابتدایی محورهای زیر را میتوان برای آن برشمرد.
در قرآن کریم متجاوز از صد اسم خاص وارد شده که از این رقم بیشترین تعداد از آن پیامبرانی است که قرآن در مورد آنان ماجرایی-به اجمال یا تفصیل-بیان کرده است.شمار این پیامبران 25 نفر است که عبارتند از حضرات:آدم،نوح،ادریس،ابراهیم،اسماعیل،اسحاق،یعقوب، یوسف،لوط،هود،صالح،شعیب،موسی،هارون،داود،سلیمان،ایوب،ذو الکفل،یونس، الیاس،الیسع،زکریا،یحیی،عیسی،و حضرت محمد(ص)(رک:سیوطی،3/67-77). علاوه بر پیامبران قرآن از افراد صالح و غیرصالح متعددی یاد کرده که هریک محور حادثهای بودهاند و از جمله آنان میتوان از لقمان،طالوت،ذو القرنین،مریم،نیز قارون،هامان،ابو لهب، فرعون،آذر،نام برد.ضمن آنکه افراد بسیاری در قرآن وجود دارند که قرآن بدون آنکه نام آنها را ببرد،به طرح شخصیت و سرگذشتهای آنان پرداخته است.از جمله آنان فرزندان آدم، برادران یوسف،همسر فرعون،ملکه سبا،همسران نوح و لوط،عزیز مصر و همسر او،نمرود، خضر و بلعم باعورا میباشند که برخی از دانشمندان در تحقیقات خود با عنوان:«فی المبهمات» به تعیین دقیق اسامی آنان پرداختهاند(از جمله رک:سیوطی،3/93-118؛زرکشی،1/155: علم المبهمات).
فراتر از اشخاص،قرآن به طرح سرگذشتهای اقوام متعدد بشری پرداخته است که از جمله میتوان به سرگذشتهای هریک از اقوام عاد،ثمود،رسّایکه،تبّع،مدین،لوط،یهود،نصاری (بنیاسرائیل)،مجوس،صابئین و نیز اصحاب فیل اشاره کرد(ر ک:قرآن در سورههای گوناگون مکی به ویژه سورههای هود،الأعراف و الحج،17؛الفجر،6-10؛ق 12-14).
در قرآن از اماکن متعددی سخن به میان آمده که هرکدام محل زیست و نشو و نمای اقوام و مللی در پهنای تاریخ بودهاند،از مهمترین این اماکن میتوان از بابل،طور سینین یا سینا،مصر، مملکت سبا،احقاف،روم،مکه به ویژه مسجد الحرام و یثرب اشاره کرد(سیوطی،3/85-86: اسماء البلاد و الأمکنه).
قرآن کریم گذشته بشر را گذشتهای پر قدرت همراه با امکانات وسیع معرفی کرده در این خصوص میفرماید:
ألم یروا کم أهلکنا من قبلهم مّن قرن مّکّنّاهم فی الأرض ما لم نمکّن لکم و أرسلنا السّماء علیهم مّدرارا و جعلنا الأنهار تجری من تحتهم فأهلکناهم بذنوبهم و أنشأنا من بعدهم قرنا آخرین
(الانعام،6).یعنی:آیا ندیدهای که بسیار مردمی را که پیش از آنان بودهاند که هلاک کردیم؟مردمی که به آنان در زمین تواناییهایی داده بودیم که به شما آن تواناییها و امکانات را ندادهایم.
قرآن به عنوان نمونه از تمدنهای قوم عاد،ثمود و فرعون در سوره فجر یاد کرده(همان،6-10) و در جای دیگر از تمدن و نعمتهایی که در مملکت سبأ وجود داشته(سبأ 15-18)سخن میگوید.نیز آنجا که درباره تمدن سلیمانی بحث میکند،حضرت سلیمان را صاحب سلطنت و امکاناتی معرفی میکند که نظیر آن تا به امروز ظاهر نشده است(ص.35)چرا که قاطبه جن و انس به عنوان عوامل کاری و خدماتی در اختیار سلیمان بوده و در پیریزی سلطنت حضرت سلیمان به ایفای نقش پرداختند(سبأ،12 و 13؛ص،37 و 38؛الأنبیاء،82).
أولم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الّذین من قبلهم کانوا أشدّ منهم قوّة و أثاروا الأرض و عمروها أکثر ممّا عمروها و جاءتهم رسلهم بالبیّنات فما کان اللّه لیظلمهم و لکن کانوا أنفسهم یظلمون
(الروم، 9).یعنی:آیا اینان در زمین سیر و سفر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان میزیستند، چه شد؟آن امتها بسی نیرومندتر از آنان بودند و زمین را برای آبادانی و زراعت کندوکاو میکردند و بیشتر از آنچه این مردم آن راآباد کردند به عمران و آبادی آن دست زدند....
از نظر قرآن،عوامل و عناصر پیشبرنده وقایع تاریخی،محدود به عناصر انسانی نیست.بلکه در کنار انسان از عوامل دیگری یاد شده که آنان در شکلگیری رخدادهای تاریخی نقش انکارناپذیر داشتهاند.جدا از ذات بیهمتای پروردگار که رأس اسباب و علل قرار دارد،قرآن از حضور فعال فرشتگان و جنیان بهطور عام و از برخی از مصادیق آنها مانند:هاروت و ماروت، جبرئیل،میکائیل،ملک الموت،وزیر سلیمان(آصف بن برخیا)و ابلیس بهطور خاص یاد کرده و نقش آنان را در تحولات تاریخی کم و بیش روشن میسازد.به عنوان نمونه میتوان از نزول فرشتگان عذاب در زمان حضرت لوط و نقش آنان در از بین بردن قوم لوط سخن به میان آورد(الحجر،57-60؛الذاریات،31-34).چنانکه حضور طائفه جن و همکاری آنان در شکلگیری تمدن و قدرت سلیمانی یاد کردنی است(سبأ،12 و 13؛الأنبیاء،82؛ص،37 و 38).
قرآن کریم در طرح وقایع تاریخی روش ویژهای دارد که از جهات مختلف با تاریخنگاری بشری تفاوت دارد.این تفاوت را میتوان در جهات زیر ملاحظه کرد:
در تاریخنگاری بشری،تاریخ برای مورخ موضوعیتی مهم و مستقل دارد.به همین دلیل مورخ نهایت اهتمام را در به دست آوردن اطلاعات تاریخی و حفظ و ضبط آن مصروف میدارد.اما ضبط اطلاعات تاریخی از نظر قرآن موضوعیت ابتدایی نداشته،بکه تابع حکمتهایی است که اهم آن،هدایت انسان و آشنا ساختن او به قوانین و سنتهایی است که بر تحولات اجتماعی حاکمیت دارد.به این دلیل که حجم اطلاعات تاریخی در قرآن،نسبت به حجم اطلاعات تاریخی که توسط مور خان شناسایی و ثبت شده،حجم نسبتا محدودی است.با این وجود همین اطلاعات محدود وافی به مقصود قرآن در طرح وقایع تاریخی است.
آنچه در تاریخهای بشری مدار و محور وقایع را تشکیل داده و در واقع روند تاریخ را به پیش میبرد،اشخاص و شخصیتهای مؤثر از تبار شاهان،فرماندهان و سلسلههای حکومتی است که به نحوی با قدرت سیاسی ارتباط داشتهاند.اما در قرآن کریم عنایت چندانی به عوامل مذکور نبوده،بلکه مدار و محور تاریخ را در درجه نخست پیامبران الهی و افراد صالح تشکیل میدهند. به همین دلیل تاریخ در قرآن،بین اتفاقات آفرینش حضرت آدم تا ظهور حضرت پیامبر(ص) دور میزند که هر دو از پیامبران الهی بودهاند.اگر در قرآن به مناسبتی از گردنکشان و عناصر ناصالح مانند فرعون،نمرود،هامان،قارون،ابو لهب و...سخن به میان آمده:این افراد خود ارزشی جهت ذکر نداشتهاند،بلکه از آنجا که اشخاص یادشده در ارتباط با پیامبران بوده و با آنها تقابل پیدا کردهاند،قرآن به ذکر نام و نشان و نیز خصوصیات استکباری آنها مبادرت کرده است(از جمله ر ک:القصص،6 و 76؛غافر،24 و 36؛المسد،1؛البقره،258)وگرنه قرآن به هیچ وجه ترجمان اشخاص منفی و روایتگر فتوح آنان نمیباشد.
اطلاعات قرآن از حوادث تاریخی گرچه کم و نسبتا محدود اما درست و مطابق با واقع است. از این جهت در قرآن حادثه دروغین و به اصطلاح قرآن افترایی وجود ندارد(یوسف،111).چرا که این اطلاعات از مجرای وحی نازل شده(هود،49؛یوسف،3)و حقایق مبتنی بر وحی مشمول غث و سمین نمیباشد.در صورتی که تاریخهای بشری که بر پایه اطلاعات و تحقیقات مور خان ساماندهی شده آکنده از وقایع جعلی و ظنی بوده و جز کلیات آنها و یا اخبار متواتر آنها،قابل اعتماد نیست.اضافه بر این مطلب،زبان قرآن در طرح وقایع تاریخی زبان نمادین و سمبلیک نیز نمیباشد.لذا وقتی قرآن از خلقت آدم و سجده فرشتگان بر او و تحذیر آدم از نزدیک شدن به شجره ممنوعه سخن میگوید،اینها همه وقایعی است که در ظرف زمان خود واقع شده است.همچنین است ماجراهای مربوط به عصای حضرت موسی(ع)،افتادن ابراهیم (ع)به آتش و زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی(ع)و بهطور کلی وقایعی از پیامبران که از سنخ خوادث خارق العاده به شمار رفته و با علل مادی قابل توجه نیست،بنابر این سمبلیک فرض کردن وقایع یادشده جز نفی معجزاتی که در بطن این وقایع وجود دارد،نتیجهای دربر نخواهد داشت(برای تفصیل بیشتر ر ک:معارف،26 و 269).
قرآن کریم در نقل حوادث تاریخی به انتخاب و نوعی گزینش دست یازیده است.مرتبهای از این گزینش،به انتخاب مدار و محور تاریخ ارتباط دارد که ذکر آن گذشت.لذا در قرآن سرگذشت اقوام و سلسلههای،تاریخی-تا جایی که به پیامبران و صالحان ارتباط مستقیم ندارد-وارد نشده است.حتی در حوزه پیامبران نیز قرآن متکفل بیان سرگذشت همه آنان نبوده بلکه در این خصوص میفرماید:
و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلّم اللّه موسی تکلیما
(النساء،164).یعنی:و پیامبرانی که سرگذشت آنها را پیش از این برای تو بازگفته ایم؛و پیامبرانی(هستند)که سرگذشت آنان را بیان نکردیم.قبلا گذشت که در قرآن نام و نشان 25 پیامبر بیشتر وارد نشده و اطلاعات قرآن درباره برخی از این عده نسبتا محدود است.دلیل این موضوع چنانکه خواهد آمد به مصلحتسنجی ویژه قرآن در راستای هدایت انسان باز میگردد که قرآن در حدی که برای هدایت انسان لازم بوده به طرح وقایع تاریخی آن هم از سرگذشتهای پیامبران امتهای آنها یاد کرده است.
موضوع دیگر در همین خصوص به نقل برشی و گزینشی حوادث در قرآن بازمیگردد.در تاریخهای بشری،نظام تاریخنگاری به شکل پیوسته و از نظر ترتیب زمان حوادث،جنبه طولی دارد.یعنی ترتیب سلسلههای تاریخی در یک مقطع زمانی،از جهت تقدم و تأخر،ترتیبی معین بوده و از نظم طولی زمانی تبعیت میکند.چنانکه همین نظام در داستاننویسی بشری نیز رعایت میشود.اما در شیوه داستانگویی قرآن و به تبع آن تاریخنگاری این کتاب،نظم ویژهای وجود ندارد،غیر از سوره یوسف که در آن روایت پیوستهای از زندگانی یوسف(ع)را به ترتیب توالی زمان دربردارد،در مورد سایر پیامبران و قطعههای تاریخی سرگذشت آنان،به شکل عجیبی پراکندگی و تکرار به چشم میخورد.به گفته یکی از محققان:«برخورد قرآن با حوادث و زمانهای گذشته برخوردی انتخابی و گزینشی است یعنی اینطور نیست که قرآن نسبت به یک پیامبر یا یک قوم کلیه وقایع و اتفاقات را به تفصیل و با تمام جزئیات بیان کند.بلکه آنچه را که میتواند حامل پیام دین دربردارنده یک موعظه و هدایت و دعوت و ارشاد باشد،بیان میکند و در نقل یک واقعه هم آنچه که بیشتر به این هدف کمک کرده و از برجستگی خاصی برخوردار است،مطرح میشود»(محدثی،158).
یکی از پیامبرانی که سرگذشت او و قومش در چند جای قرآن آمده و در هرجا-به تفصیل یا اجمال-قسمتی از سرگذشت او مورد بحث قرار گرفته،حضرت نوح(ع)است.علامه طباطبایی در این خصوص مینویسد:«در چهل و اندی جای قرآن نام نوح برده شده و بهطور اجمال یا تفصیل به قسمتی از داستان او اشاره شده است.ولی در هیچ یک از این موارد،قصه او را بهطور کامل به شیوه داستانسرایی تاریخی که نسب و خاندان و تاریخ تولد و جای زندگی و نشو و نما و شغل و عمر و وفات و مدفن و سایر چیزهایی که به زندگی شخصی او بستگی داشته نیاورده است.زیرا قرآن به عنوان یک کتاب تاریخ نازل نشده که تواریخ مردم را از نیک و بد برای ما باز گوید.بلکه قرآن هدایت است و موجبات سعادت و حق صریح را برای مردم تشریح و بیان میکند تا بدان عمل کنند و در زندگی دنیا و آخرتشان سعادتمند گردند و گاهی هم به گوشه ای از داستانهای انبیاء و امم اشاره میکند تا سنت خدا را بین بندگان خود روشن سازد و کسانی که مشمول عنایت الهی شده ء توفیق کرامت او را یافتهاند،از آن پند گیرند و برای دیگران نیز (1)-برخی از محققان از جمله سید قطب معتقدند که سبک قرآن در بیان گزینشی حوادث تاریخی بسیار متنوع بوده و از دقائق هنری ویژهای تبعیت میکند.اما چون این موضوع از بحث مقاله خارج است از بیان آن خودداری کرده و علاقمندان را به اثر قطب ارجاع می دهیم(159-161؛نیز ر ک:معارف،271 و 278).
اتمام حجت شود»(10/247).علامه ضمنا معتقد است که سرگذشت حضرت نوح در سوره های:اعراف،هود،مؤمنون،شعراء،قمر،نوح به تفصیل وارد شده و در بین این سورهها مفصلترین سرگذشت در سوره هود به چشم میخورد که 25 آیه(25-49)به آن اختصاص یافته است(10/248).علامه سپس با استمداد از فرازهای قرآن درباره حضرت نوح(ع)و با تکیه بر اخبار موثق تاریخی تلاش کرده تاریخ منسجمی از زندگانی حضرت نوح(ع)را ارائه دهد که این کار خود مقایسهای عملی بین تاریخنگاری قرآن با تاریخنگاری بشری به شمار میرود(برای تفصیل بیشتر ر ک:طباطبایی،10/247-272،با عنوان:ابحاث حول قصة نوح فی فصول و هی أبحاث قرآنیة و روائیة و تاریخیة و فلسفیة).
علم تاریخ و فلسفه به صورت توأمان ضمن سرگذشتهای تاریخی قرآن وارد شده و این دو در عرصه قرآن از هم جداییناپذیرند.به عبارت دیگر در مباحث تاریخی قرآن،تنها به نقل وقایع بسنده نشده بلکه همه جا به علل وقوع رخدادها و وقایع تاریخی اشاره شده و از این طریق سنتهایی در اختیار خوانندگان این وقایع قرار میگیرد.لذا در صورتی که در روایتگری قرآن، قومی دچار شکست و اضمحلال شدهاند بلافاصله از عللی چون کفر اعتقادی آن قوم،تکذیب آنان در مقابل پیامبران و رسولان،طغیانگری در مسیر اراده الهی،تلاش جهت افساد در زمین و سرانجام بیاعتنایی به حدود و مقررات الهی سخن به میان آمده است.به عکس در صورتی که قومی از نجات و رستگاری برخوردار شدهاند به عوامل آن مانند:اعتقاد به خداوند عالم، تبعیت از فرامین پیامبران و گام نهادن در چهارچوب سنن و مقررات الهی اشاره شده است.به طوری که بتوان به عنوان قاعدههای کلی سنن زیر را در کل تاریخ حاکم دانست که:
و لو أن أهل القری آمنو و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات مّن السّماء و الأرض و لکن کذّبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون
(الأعراف،96).
یعنی:و اگر اهل شهرها و آبادیها،ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند،برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم.ولی(آنها حق را)تکذیب کردند،در نتیجه ما هم آنها را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.
و نیز:
و إذا أردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقّ علیها القول فدمّرناها تدمیرا
(الاسراء،16؛نیز ر ک:زمخشری،2/654؛طبرسی،6/626؛طباطبایی،3/6260) به این ترتیب نقل وقایع تاریخی در قرآن هدفدار شده و در جایجای بیان قرآن از حوادث تاریخی این هدفداری مشهود است.آیات زیر گوشه اندکی از توأم بودن تاریخ و فلسفه در قرآن را نشان میدهد:
و إلی مدین أخاهم شعیبا فقال یا قوم اعبدوا اللّه و ارجوا الیوم الآخر و لا تعثوا فی الأرض مفسدین؛ فکذّبوه فأخذتهم الرّجفه فأصبحوا فی دارهم جاثمین؛و عادا و ثمود و قد تّبیّن لکم مّن مّساکنهم و زیّن لهم الشّیطان أعمالهم فصدّهم عن السّبیل و کانوا مستبصرین؛و قارون و فرعون و هامان و لقد جاءهم مّوسی بالبیّنات فاستکبروا فی الأرض و ما کانوا سابقین؛فکلاّ أخذنا بذنبه فمنهم مّن أرسلنا علیه حاصبا و منهم مّن أخذته الصّیحة و منهم مّن خسفنا به الأرض و منهم مّن أغرقنا و ما کان اللّه لیظلمهم و لکن کانوا أنفسهم یظلمون
(العنکبوت،36-40).یعنی:و ما به سوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم؛او گفت:«ای قوم من خدا را بپرستید و به روز واپسین امیدوار باشید و در زمین فساد نکنید»ولی آنها او را تکذیب کردند و به این سبب زلزله آنان را فراگرفت و بامدادان در خانههای خود به رو درافتاده و مرده بودند.ما طایفه«عاد»و«ثمود»را نیز(هلاک کردیم) و مساکن(ویرانشده)آنان برای شما آشکار است؛شیطان اعمالشان را برای آنان آراسته بود. ازاینرو آنان را از راه(خدا)بازداشت درحالیکه بینا بودند.و«قارون»و«فرعون»و«هامان» را نیز هلاک کردیم؛موسی با دلایل روشن به سراغشان آمد.اما آنان در زمین برتریجویی کردند ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند.ما هریک از آنان را به گناهشان گرفتیم.بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فروگرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم و خداوند هرگز به آنها ستم نکرد،ولی آنها خودشان بر خود ستم کردند.
از نظر قرآن تاریخ گذشتگان آینه عبرت آیندگان است.عبرت از کلمه عبور گرفته شده و مفهوم انتقال را دربردارد(انیس،2/580).یعنی از گذشته به حال و آینده سیر کردن.اما کسی میتواند از گذشته به حال و از حال به آینده به درستی انتقال پیدا کند که واقف بر سنتهای قطعی باشد و تأمل در تاریخی که قرآن فراسوی بشر قرار میدهد،حامل چنین دستآوردی است.لذا قرآن به عنوان هدف اصلی از نقل قصص تاریخی میفرماید:
لقد کان فی قصصهم عبرة لّأولی الألباب ما کان حدیثا یفتری و لکن تصدیق الّذی بین یدیه و تفصیل کلّ شیء و هدی و رحمة لّقوم یؤمنون
(یوسف،111).نیز پس از ذکر ماجرای درگیری موسی(ع)با فرعون میفرماید:
إنّ فی ذلک لعبرة لّمن یخشی
(النازعات،26).
در نهج البلاغه نیز در این باره آمده است:«و بقی قصص اخبارهم فیکم عبرا للمعتبرین» (سید رضی،خطبه 234).
برای آنکه عبرتگیری از حوادث تاریخی به حد اکثر خود رسد،قرآن از انسان میخواهد که خود را در متن تحولات گذشته فرض کرده و حوادث و رخدادهای گذشته را نه با چشم سر بلکه به دیده باطن بنگرد.لذا میفرماید:
ألم تر کیف فعل ربّک بعاد؛إرم ذات العماد؛الّتی لم یخلق مثلها فی البلاد؛و ثمود الّذین جابوا الصّخر بالواد؛و فرعون ذی الأوتاد؛الّذین طغوا فی البلاد؛ فأکثروا فیها الفساد؛فصبّ ربّک سوط عذاب؛إنّ ربّک لبالمرصاد
(الفجر،6-14)و از آن بالاتر از انسان میخواهد به سیر و سفر در زمین پرداخته و عاقبت امتهای هلاکشده را از نزدیک بنگرد.چه در این حالت انسان از وضعیت انفعالی خارج شده و به صورت فعال و پویا با تاریخ برخورد میکند که هرگز در مطالعه تاریخ مکتوب چنین نگرش و عبرتی حاصل نمیشود.لذا به عنوان تشویق میفرماید:
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین»
(آل عمران، 137).یعنی:بیگمان پیش از شما نیز سنتهایی بوده و سپری شده است.پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام کسانی که آیات خدا را دروغ شمردند چگونه بوده است و به عنوان توبیخ غافلان،خطاب میکند که:
أولم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبه الّذین من قبلهم کانوا أشدّ منهم قوّة و أثاروا الأرض و عمروها أکثر ممّا عمروها و جاءتهم رسلهم بالبیّنات فما کان اللّه لیظلمهم و لکن کانوا أنفسهم یظلمون
(الروم،9).
علی(ع)به عنوان شاگرد مکتب وحی با اثرپذیری از همین آیات است که در وصیت خود ام،ولی در اعمال آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشه نمودم و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم،آنچنانکه گویی همچون یکی از آنها شدم.بلکه گویی من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافتهام با اولین و آخرین آنها عمر کردهام»(سید رضی،نامه31).
کمتر قطعهای از سرگذشتهای تاریخی قرآن است که در آن مشابهتی بین امتهای گذشته و مخاطبان قرآن به عمل نیاید و نیز از وضعیت پیشینیان به نفع آیندگان بهرهبرداری نگردد.این امر به جهت آن است که در بینش تاریخی قرآن سنتهای حاکم بر تاریخ،سنتهایی قطعی و لا یتغیر است(الأحزاب،62؛الفتح،23؛نیز ر ک:معارف،263)لذا تکرار حوادث گذشته نه به صورت دقیق و جزیی بلکه به نحو کلی و اجمالی-مانند اصول حاکم بر حیات و مرگ تمدنها-برای هر عصر و نسلی،امری کاملا محتمل است.ازاینرو،آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که وقتی فرازی از تاریخ گذشتگان را بازگو میکند،بر سبیل اخطار و انذار اعلام میکند که مشابه چنین سرنوشتی در انتظار کافران و معاندان نیز خواهد بود از جمله:
«أفلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الّذین من قبلهم دمّر اللّه علیهم و للکافرین أمثالها
(محمد،10).
ألم نهلک الأوّلین؛ثمّ نتبعهم الآخرین کذالک نفعل بالمجرمین
(المرسلات،16-18).
فان أعرضوا فقل أنذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود
(فصلت،31).
فلمّا آسفونا انتقمنا منهم فأغرقناهم أجمعین؛فجعلناهم سلفا و مثلا للآخرین
(الزخرف،55- 56).
و لقد أهلکنا أشیاعکم فهل من مّدّکر
(القمر،51).
اوج این عبرتپذیری در سوره شعراء نمایان است که پس از نقل سرگذشت اقوام هلاکشده مخاطب را با فراز:
إنّ فی ذلک لآیة و ما کان أکثرهم مّؤمنین؛و إنّ ربّک لهو العزیز الرّحیم
(ر ک: الشعراء،8-و 9 و 67،68،102،103،120،121،139،140،158،160،174،175،190،191) بدرقه میکند و این سوره از عالیترین جلوههای گزارشهای تاریخی قرآن همراه با فلسفه تاریخ و توأم با عبرتپذیری است.
-قرآن به عنوان متنی تاریخی نازل نشده،با این وجود منبع متقن اطلاعات متنوعی از تاریخ گذشتگان تا عصر رسالت است.
-روش قرآن در طرح حوادث تاریخی با تاریخنگاری مرسوم بشری،تفاوتهایی دارد که اهم آن به قرار زیر است:
1-مدار و محور وقایع تاریخی بر پایه نهضت پیامبران و صالحان.
2-انتخاب و گزارش وقایع تاریخی به صورت گزینشی و برشی.
3-توأم بودن علم تاریخ و فلسفه در قرآن.
4-گزارشگری وقایع تاریخی با تأکید بر عبرتپذیری مخاطبان.
علاوه بر قرآن کریم؛
1-انیس،ابراهیم و دیگران،المعجم الوسیط،استانبول،1392 ق.
2-زمخشری،محمود بن عمر،الکشاف،بیروت،1407 ق.
3-زرکشی،محمد بن عبد الله،البرهان فی علوم القرآن،بیروت،1391 ق.
4-سیوطی،جلال الدین،الاتقان فی علوم القرآن،قم،بیدار،1363 ش.
5-سید رضی،محمد بن حسین،نهج البلاغه،به کوشش صبحی صالح،تهران،1415 ق.
6-سید قطب،سید،آفرینش هنری در قرآن،ترجمه محمد مهدی فولادوند،تهران،1359 ش.
78-طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البیان،بیروت 1408 ق.
8-طباطبایی،سید محمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن،بیروت،1393 ق.
9-محدثی،جواد،هنر در قلمرو مکتب،بیتا،بیجا.
101-معارف،مجید،مباحثی در تاریخ و علوم قرآنی،انتشارات نبأ،1383 ش،بیجا.
(1)-این مقاله نخستین بار در همایش سراسری قرآن و تاریخ در خرداد 86 در دانشگاه آزاد اسلامی واحد محلات ارائه گردید و در این جا با اصلاحات و اضافات عرضه میگردد.
(2)-استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران و استاد نیمهوقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی dr-majid-maaref@yahoo.com